Love song|Pt4🫶🎻
جیوو با شنیدن این حرف، از روی صندلی بلند شد و به سمت پسر رفت، دو دستش رو روی پاهای فلیکس قرار داد و لب هایش رو به لب های پسر چسبوند، در همین حین به آرومی آلت پسر رو هم مالش میداد که بشدت فلیکس رو تحریک کرده بود.
جیوو دست آزادش رو بر روی چونه پسر گذاشت و مجبورش کرد کمی لب پایین رو از لب بالایی اش فاصله بده، بلافاصله زبانش رو داخل دهان پسر فرو برد و با زبان او به رقص درآوردش. به آرومی دکمه های لباس پسر رو باز، و از تنش خارج کرد، خودش هم کت و بلوز اش را در آورد و دوباره شروع به بوسیدن فلیکس کرد.
فلیکس که طاقتش طاق شده بود جیوو رو بلند کرد و بعد از وارد شدن به اتاق، روی تخت رهایش کرد، به آرامی روی دختر قرار گرفت و شروع لیسیدن گردنش کرد.
جیوو هم کمربند پسر رو آزاد کرد و شلوارش را پایین کشید، پسر همزمان کار را با دختر انجام داد، اما هنوز چند چیز مزاحم کارش میشدند. به سرعت دستش را پشت دختر برد و بند سوتینش را باز کرد و بعد از دراوردنش، آن را به گوشه ای از اتاق پرتاب کرد. دو دستش را با وحشیانه ترین حالت ممکن روی سینه های دختر کوبید و شروع به مالیدنش کرد. حالا ناله های هردو طرف بود که کل اتاق رو پر کرده بود، ناله هایی از روی لذت!
بالاخره دستانش را برداشت و پایین تر رفت و پاهای دختر رو با شدت زیاد از هم باز کرد. با اینکه پسر هیچ حرکتی نمیزد، جیوو با صدای بلند ناله میکرد. در این بین زمزمه کرد:
_میخوامش...
_نشنیدم
_میخواااامششش. فقط داخلم فرو کن و بزار درد و لذتش رو حس کنم
_داره میزنه؟
_آ^ناله^ره
فلیکس پوزخندی زد و به یکباره، کل حجمش را داخل سوراخ تنگ دختر فرو برد....(بقیش با ذهن کثیف خودتون🙏🏻)
.
.
.
با برخورد نور آفتاب به صورتش، کمی چشمانش رو از هم فاصله داد. کمی توی جاش تکون خورد و به سمت پسر برگشت. و اینجا بود که سوالاتی مانند:من کجام؟ چرا کنارش خوابیدم؟ چرا برهنه ام؟ توی ذهنش شکل گرفت.
به چهره غرق در خواب فلیکس خیره شد و لبخندی زد.
_خیلی...زیباست..
دستش رو بالا برد و نوازش وار روی گونه پسر حرکت داد. اما بلافاصله دستش رو پس کشید.
^نه، تو نباید عاشقش بشی. مگه سندروم استکهلم داری دختر؟
_داری از خوابم سواستفاده میکنی؟ همچین کسی دیده نمیشدی
با صدای خوابآلود فلیکس، از جا پرید و درجا از تخت پایین افتاد.
_خوبی؟
با صدای بلند شدن و نشستن پسر روی تخت به سرعت لب زد:
_نهههه، اینجا نیا
_چرا؟اتفاقی افتاده؟
_نه...ن.نه... فقط... من...
_تو....؟
_م..من...ب..برهنه ام!
_میدونم
_نمیخوام منو ببینی...!
_من که دیشب.....
پوزخندی زد و ادامه داد:
_همه چیز رو دیدم، چرا دیگه خجالت میکشی؟
با یادآوری اتفاقات شب گذشته به سرعت از جا بلند شد و پتو رو روی خودش کشید.
_بازم.... دیدنش توی این موقعیت خجالت آوره
فلیکس سرش رو برگردوند و به چهره خجالت زده دختر خیره شد. پوزخندی زد و به یکباره روی دختر رو از پشت به آغوش کشید.
_هی چیکار میکنی؟
_هنوز میخوام بخوابم
_خب به من چه؟
_دلم میخواد بیشتر بدنامون همو لمس کنن.
درست میگفت، بدن هردو به هم چسبیده بود، و این وضعیت واقعا جیوو رو معذب میکرد، چرا که آلت پسر دقیقا پشت دختر رو لمس میکرد.
بعد از دقایقی سکوت، بالاخره پسر این وضعیت رو شکست.
_دیشب، اصلا اون دختری که از نوازش موهاش سرخ میشد نبودی، اتفاقا ۱۸۰ درجه تغییر کرده بودی.
_م..معذرت میخوام
_چرا عذر خواهی میکنی؟ اتفاقا از شخصیت تحریک کنندت خوشم اومد، قول میدی هر شب همینطوری باشی؟
_ه..هر شب؟ منظورتون چیه؟
_بیخیال، دوباره برگشتی به همون رسمی حرف زدن؟ وقتایی که خودمونیم فلیکس صدام کن، وقتایی که توی محل کاریم رسمی صحبت کن، وقتایی هم توی تختیم، اگه میخوای کمتر درد بکشی ددی صدام کن.
_اوه...که اینطور...هی بحث رو عوض نکن.....
_؟
_بحث رو عوض نکن...فلیکس
_حالا خوبه، خب هرموقع من بخوام رابطه برقرار میکنیم دیگه؟ ممکنه هرشب اینو بخوام، ممکنه یک هفته اصلا نخوام، همه چیز به من بستگی داره
_من... باید برم حموم....
_درسته
فلیکس به یکباره دختر رو بلند کرد و روی شونه اش گذاشت.
_وللم کنننننن، کجا میبریمم؟ مم گفتم میخوام برم حموممم
_خب داریم میریم حموم، بیب
.
.
ادامه دارد....
اگه پاک شد من گردن نمیگیرم🙏🏻🌷
جیوو دست آزادش رو بر روی چونه پسر گذاشت و مجبورش کرد کمی لب پایین رو از لب بالایی اش فاصله بده، بلافاصله زبانش رو داخل دهان پسر فرو برد و با زبان او به رقص درآوردش. به آرومی دکمه های لباس پسر رو باز، و از تنش خارج کرد، خودش هم کت و بلوز اش را در آورد و دوباره شروع به بوسیدن فلیکس کرد.
فلیکس که طاقتش طاق شده بود جیوو رو بلند کرد و بعد از وارد شدن به اتاق، روی تخت رهایش کرد، به آرامی روی دختر قرار گرفت و شروع لیسیدن گردنش کرد.
جیوو هم کمربند پسر رو آزاد کرد و شلوارش را پایین کشید، پسر همزمان کار را با دختر انجام داد، اما هنوز چند چیز مزاحم کارش میشدند. به سرعت دستش را پشت دختر برد و بند سوتینش را باز کرد و بعد از دراوردنش، آن را به گوشه ای از اتاق پرتاب کرد. دو دستش را با وحشیانه ترین حالت ممکن روی سینه های دختر کوبید و شروع به مالیدنش کرد. حالا ناله های هردو طرف بود که کل اتاق رو پر کرده بود، ناله هایی از روی لذت!
بالاخره دستانش را برداشت و پایین تر رفت و پاهای دختر رو با شدت زیاد از هم باز کرد. با اینکه پسر هیچ حرکتی نمیزد، جیوو با صدای بلند ناله میکرد. در این بین زمزمه کرد:
_میخوامش...
_نشنیدم
_میخواااامششش. فقط داخلم فرو کن و بزار درد و لذتش رو حس کنم
_داره میزنه؟
_آ^ناله^ره
فلیکس پوزخندی زد و به یکباره، کل حجمش را داخل سوراخ تنگ دختر فرو برد....(بقیش با ذهن کثیف خودتون🙏🏻)
.
.
.
با برخورد نور آفتاب به صورتش، کمی چشمانش رو از هم فاصله داد. کمی توی جاش تکون خورد و به سمت پسر برگشت. و اینجا بود که سوالاتی مانند:من کجام؟ چرا کنارش خوابیدم؟ چرا برهنه ام؟ توی ذهنش شکل گرفت.
به چهره غرق در خواب فلیکس خیره شد و لبخندی زد.
_خیلی...زیباست..
دستش رو بالا برد و نوازش وار روی گونه پسر حرکت داد. اما بلافاصله دستش رو پس کشید.
^نه، تو نباید عاشقش بشی. مگه سندروم استکهلم داری دختر؟
_داری از خوابم سواستفاده میکنی؟ همچین کسی دیده نمیشدی
با صدای خوابآلود فلیکس، از جا پرید و درجا از تخت پایین افتاد.
_خوبی؟
با صدای بلند شدن و نشستن پسر روی تخت به سرعت لب زد:
_نهههه، اینجا نیا
_چرا؟اتفاقی افتاده؟
_نه...ن.نه... فقط... من...
_تو....؟
_م..من...ب..برهنه ام!
_میدونم
_نمیخوام منو ببینی...!
_من که دیشب.....
پوزخندی زد و ادامه داد:
_همه چیز رو دیدم، چرا دیگه خجالت میکشی؟
با یادآوری اتفاقات شب گذشته به سرعت از جا بلند شد و پتو رو روی خودش کشید.
_بازم.... دیدنش توی این موقعیت خجالت آوره
فلیکس سرش رو برگردوند و به چهره خجالت زده دختر خیره شد. پوزخندی زد و به یکباره روی دختر رو از پشت به آغوش کشید.
_هی چیکار میکنی؟
_هنوز میخوام بخوابم
_خب به من چه؟
_دلم میخواد بیشتر بدنامون همو لمس کنن.
درست میگفت، بدن هردو به هم چسبیده بود، و این وضعیت واقعا جیوو رو معذب میکرد، چرا که آلت پسر دقیقا پشت دختر رو لمس میکرد.
بعد از دقایقی سکوت، بالاخره پسر این وضعیت رو شکست.
_دیشب، اصلا اون دختری که از نوازش موهاش سرخ میشد نبودی، اتفاقا ۱۸۰ درجه تغییر کرده بودی.
_م..معذرت میخوام
_چرا عذر خواهی میکنی؟ اتفاقا از شخصیت تحریک کنندت خوشم اومد، قول میدی هر شب همینطوری باشی؟
_ه..هر شب؟ منظورتون چیه؟
_بیخیال، دوباره برگشتی به همون رسمی حرف زدن؟ وقتایی که خودمونیم فلیکس صدام کن، وقتایی که توی محل کاریم رسمی صحبت کن، وقتایی هم توی تختیم، اگه میخوای کمتر درد بکشی ددی صدام کن.
_اوه...که اینطور...هی بحث رو عوض نکن.....
_؟
_بحث رو عوض نکن...فلیکس
_حالا خوبه، خب هرموقع من بخوام رابطه برقرار میکنیم دیگه؟ ممکنه هرشب اینو بخوام، ممکنه یک هفته اصلا نخوام، همه چیز به من بستگی داره
_من... باید برم حموم....
_درسته
فلیکس به یکباره دختر رو بلند کرد و روی شونه اش گذاشت.
_وللم کنننننن، کجا میبریمم؟ مم گفتم میخوام برم حموممم
_خب داریم میریم حموم، بیب
.
.
ادامه دارد....
اگه پاک شد من گردن نمیگیرم🙏🏻🌷
۲.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.